قه قه
عشق مامانی امروز باورم نمیشد که اینجوری بخندی.مدتی بود که خنده های بلند میکردی ولی نه اینجوری!؟ توی تشک بازیت خوابیده بودی که بابایی باهات حرف میزد تو هم کلی با خندهات دل مارو قیری ویری دادی. شقایق هم از تو اتاق با هیجان اومد و کلی بوست کرد. عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم ...
نویسنده :
ندا
2:28